-
کیفیت و استانداردهای ژاپنی ها
یکشنبه 6 تیرماه سال 1389 01:17
چند سال پیش، آی بی ام تصمیم گرفت که تولید یکی از قطعات کامپیوترهایش را به ژاپنیها بسپارد. در مشخصات تولید محصول نوشته بود سه قطعه معیوب در هر ۱۰۰۰۰قطعه ای که تولید می شود قابل قبول است. هنگامیکه قطعات تولید شدند و برای آی بی ام فرستاده شدند، نامه ای همراه آنها بود با این مضمون : "مفتخریم که سفارش شما را سر وقت...
-
جراح قلب و تعمیر کار
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 23:57
روزی جراحی برای تعمیر اتومبیلش آن را به تعمیرگاهی برد. تعمیرکار بعد از تعمیر به جراح گفت: من تمام اجزا ماشین را به خوبی می شناسم و موتور و قلب آن را کامل باز می کنم و تعمیر میکنم. در حقیقت من آن را زنده می کنم. حال چطور درامد سالانه ی من یک صدم شماست. جراح نگاهی به تعمیرکار انداخت و گفت : اگر می خواهی درامدت ۱۰۰برابر...
-
نتیجه آزمون 37
دوشنبه 31 خردادماه سال 1389 12:41
بالاخره امروز نتیجه این آزمون پر ماجرا اعلام شد، قبول شدم، در رشنه ای که دوست داشتم، روانپزشکی! ایزد را سپاسگزارم که مزد زحماتم را داد! همسرم را سپاسگزارم که دراین مسیر یاریم کرد! فرزندانم را سپاسگزارم که صبورانه تحملم کردند! و والدین و دوستانم را سپاسگزارم که مرا با دعا و آرزوهای زیبایشان یاری کردند! یا حق!
-
عیسی<====> یهودا
پنجشنبه 27 خردادماه سال 1389 23:42
لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو "شام آخر" دچار مشکل بزرگی شد: می بایست "نیکی" را به شکل عیسی" و "بدی" را به شکل "یهودا" یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کرد. کار را نیمه تمام رها کرد تا مدلهای آرمانیاش را پیدا کند. روزی در یک مراسم...
-
سخنانی زیبا از انیشتین
سهشنبه 25 خردادماه سال 1389 22:59
هر احمقی می تواند چیزها را بزرگتر، پیچیده تر و خشن تر کند؛ برای حرکت در جهت عکس، به کمی نبوغ و مقدار زیادی جرات نیاز است. دست خود را یک دقیقه روی اجاق داغ بگذارید، به نظرتان یک ساعت خواهد آمد. یک ساعت در کنار دختری زیبا بنشینید، به نظرتان یک دقیقه خواهد آمد؛ این یعنی " نسبیت ". فرق بین نبوغ و حماقت این است...
-
حسنک کجایی؟
جمعه 21 خردادماه سال 1389 23:17
شب بود؛ اما حسنک هنوز به خانه نیامده بود، حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت تنگ به تن میکند. او هر روز به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهایش ژل میزند.. موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست، چون او به موهای خود گلد می زند. دیروز که حسنک با کبری چت می کرد...
-
زمین ، این نقطه رنگپریده آبی
سهشنبه 18 خردادماه سال 1389 23:34
«نقطه رنگ پریده آبی» Pale Blue Dot ، نام و لقب عکس مشهوری است که به وسیله کاوشگر فضایی ویجر ۱ از زمین گرفته شده است. این عکس ، نمایی از زمین در برابر گستره عظیم فضا به دست میدهد. در عین حال «نقطه رنگپریده آبی» ، نام کتابی است که به وسیله دانشمند مشهور آمریکایی -کارل ساگان- با الهام از همین عکس ، نوشته شده است. در...
-
حکایت؟!؟!
دوشنبه 17 خردادماه سال 1389 01:40
-
نکته های کوچک زندگی
یکشنبه 9 خردادماه سال 1389 21:04
* وقتی به شدت عصبانی شدی دستهایت را در جیبهایت بگذار. * یادت باشد بهترین رابطه میان تو و همسرت زمانی است که میزان عشق و علاقه تان به هم بیش از میزان نیازتان به یکدیگر باشد. * هیچ وقت دست درازی تو سفره دیگران نکن و عاشق کسی که متاهله، نشو * مهم نیست چه سنی داری هنگام سلام کردن مادرت را در آغوش بگیر. * اگر کسی تو را پشت...
-
انتخاب ویژه بیل گیتس!!!!
شنبه 8 خردادماه سال 1389 09:53
Bill Gates organized an enormous session to recruit a new Chairman for Microsoft Europe. 5000 candidates assembled in a large room. One candidate is Amir an Iranian guy. Bill Gates thanked all the candidates for coming and asking those who do not know JAVA program to leave. 2000 people leave the room. Amir says to...
-
همه آموخته های چارلی چاپلین!!!
چهارشنبه 5 خردادماه سال 1389 23:31
آموخته ام که : آموخته ام که با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه. آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد...
-
طلب بخشش به سبک بچه زرنگ ها!!!!!
دوشنبه 3 خردادماه سال 1389 12:10
کودکی به مامانش گفت، من واسه تولدم دوچرخه می خوام. بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد. مامانش بهش گفت آیا حقته که این دوچرخه رو برات بگیریم واسه تولدت؟ بابی گفت، آره. مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده . نامه شماره یک سلام خدای...
-
حکمت روزگار !!
شنبه 1 خردادماه سال 1389 19:43
اسمش فلمینگ بود . کشاورز اسکاتلندی فقیری بود. یک روز که برای تهیه معیشت خانواده بیرون رفت، صدای فریاد کمکی شنید که از باتلاق نزدیک خانه می آمد. وسایلشو انداخت و به سمت باتلاق دوید.اونجا ، پسر وحشتزده ای رو دید که تا کمر تو لجن سیاه فرو رفته بود و داد میزد و کمک می خواست. فلمینگ کشاورز ، پسربچه رو از مرگ تدریجی و...
-
قیمت معجزه
چهارشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1389 22:56
وقتی سارا دخترک هشت ساله ای بود، شنید که پدر ومادرش درباره برادر کوچکترش صحبت می کنند. فهمید برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند. پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی توانست هزینه جراحی پرخرج برادر را بپردازد. سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت: فقط معجزه می تواند پسرمان را نجات دهد. سارا با...
-
چهار چیز را نمی توان برگرداند
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1389 00:27
زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود . چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید و برروی یک صندلی نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد... مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه میخواند. وقتی که او نخستین بیسکوئیت را به دهان گذاشت،...
-
میدانیم جایمان کجاست!!!
پنجشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1389 21:32
می گویند زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس در ماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شود ، دکتر مصدق با هیات همراه زودتر از موقع به محل رفت . در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه ی شرکت کنندگان تعیین شده بود ، دکتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی نماینده انگلستان نشست . قبل از شروع جلسه ، یکی دو...
-
دکتر علی شریعتی و نگاه او به زن در چند جمله کوتاه
چهارشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1389 23:17
زن عشق می کارد و کینه درو می کند... دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر... می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی... برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ... در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ... او کتک می...
-
شرلوک هولمز و دکتر واتسون
پنجشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1389 14:32
شرلوک هولمز کارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرا نوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند. نیمه های شب هولمز بیدار شد و آسمان رانگریست. بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: نگاهی به آن بالا بینداز و به من بگو چه می بینی؟ واتسون گفت: میلیونها ستاره می بینم . هولمز گفت: چه نتیجه میگیری؟ واتسون گفت: ازلحاظ روحانی...
-
کارمندان جدید برای کدام بخش مناسبند؟
چهارشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1389 09:24
برای اینکه تشخیص دهید کارمندان جدید را بهتر است در کدام بخش به کار بگمارید، می توانید به ترتیب زیر عمل کنید : 400 عدد آجر در اتاقی بگذارید و کارمندان جدید را به آن اتاق هدایت نمایید. آنها را ترک کنید و بعد از 6 ساعت بازگردید. سپس موقعیت ها را تجزیه و تحلیل کنید : o اگر دارند آجرها را می شمرند، آنها را در بخش حسابداری...
-
خوب،بعدش چی؟
سهشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1389 01:17
یک تاجر آمریکایی نزدیک یک روستای مکزیکی ایستاده بود. در همان موقع یک قایق کوچک ماهیگیری رد شد که داخلش چند تا ماهی بود. از ماهیگیر پرسید: چقدر طول کشید تا این چند تا ماهی رو گرفتی؟ ماهیگیر: مدت خیلی کمی. تاجر: پس چرا بیشتر صبر نکردی تا بیشتر ماهی گیرت بیاد؟ ماهیگیر: چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده ام کافی است....
-
در دست گلی دارم ! ! !
شنبه 11 اردیبهشتماه سال 1389 08:44
در دست گلی دارم ، اینبار که می آیم کانرا به تو بسپارم ، اینبار که می آیم در بسته نخواهد ماند ، بگذار کلیدش را در دست تو بسپارم ، اینبار که می آیم هم هر کس و هر چیز ، جز عشق تو پالوده است از صفحه پندارم ، اینبار که می آیم خواهی اگرم سنجی ، می سنج که جز مهرت از هر چه سبکبارم ، اینبار که می آیم سقفم ندهی باری ، جایی...
-
کو شکست!؟!
سهشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1389 01:26
" شکست " وجود ندارد جک از یک مزرعهدار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار. قرار شد که مزرعهدار الاغ را روز بعد تحویل بدهد. اما روز بعد مزرعهدار سراغ جک آمد و گفت: «متأسفم جوون. خبر بدی برات دارم. الاغه مرد.» جک جواب داد: «ایرادی نداره. همون پولم رو پس بده.» مزرعهدار گفت: «نمیشه. آخه همه پول رو خرج...
-
تو به من خندیدی . .
شنبه 4 اردیبهشتماه سال 1389 22:20
تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه هسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلوده به من کرد نگاه. . . سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز سالها هست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا خانه کوچک...
-
خیانت و دروغ ! ؟ !
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 10:50
من به بینهایت می اندیشم آنجا که خطوط موازی یکدیگر را قطع میکنند آیا میتوان صلیبی ساخت از این خطوط و مصلوب کرد خیانت و دروغ را! ! !
-
راه شب؟!؟
جمعه 3 اردیبهشتماه سال 1389 03:31
نمیدونم چرا امشب به ناگهان یاد دوران دبیرستان ودانشگاه افتادم،یاد ساعات پس از نیمه شب،زمانی که یکی از بهترین سرگرمی های ما گوش دادن به برنامه "راه شب" بود. دکلمه اولش یادتون هست؟ "شب و سکوت و صدای دل انگیز ناله ها . . ." خدایا آیا میشه شب تار این آزمون پر فراز و نشیب به فجر صادق ختم بشه؟ ؟ ؟ ؟
-
ایرانی شناختی
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1389 23:56
دارویی بسیار جدید پس از آزمایش روی حیوانات قرار بود روی انسانها امتحان شود ولی امکان مرگ شخص نیز وجود داشت. سه نفر داوطلب تزریق این داروی جدید شدند. یک آلمانی، یک فرانسوی و یک ایرانی. به آلمانی گفتند که چه قدر می گیری؟ ، گفت 100هزار دلار گفتند برای چه گفت اگر مردم برسد به همسرم به فرانسوی گفتند چقدر؟ گفت 200 هزار دلار...
-
یاد کودکی ها بخیر! ! !
دوشنبه 30 فروردینماه سال 1389 22:38
به تمام دوستان و همکلاسیهای خوبم اولین روز دبستان بازگرد کودکی ها شاد و خندان باز گرد باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسب های چوبکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن مانا ترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پند آموز روباه و خروس روبه مکار و دزد و چاپلوس روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی...
-
باز هم دستیاری 37
دوشنبه 30 فروردینماه سال 1389 13:45
سلام مهربانان! همگی دانستیم که سی و یکم فروردین ماه کارنامه این آزمون پر ماجرا در اختیارمان خواهد بود تا بتوانیم صفحه ای دیگر از دفتر زندگی مان را ورق بزنیم! امیدوارم تمام شما فردا نسبت به تلاشی که کرده اید روز را با رضایت به شب برسانید و در هر صورت و با کسب هر نتیجه بدانید که زندگی همچنان جریان دارد و به روزهای شادتر...
-
بیاموزیم! ! !
شنبه 28 فروردینماه سال 1389 13:16
یک لک لک نر در عملی شگفت انگیز همه ساله 13 هزار کیلومتر را برای رسیدن به همسر بیمار و معلول خود پرواز می کند. به گزارش خبرگزاری مهر، با فرارسیدن بهار، "رودان" لک لک نر همانند سالهای گذشته امسال نیز پس از طی یک مسیر 13 هزار کیلومتری از آفریقای جنوبی به کرواسی بازگشت تا همسر بیمار خود را که "مالنا"...
-
در سال تولدتان چه خبر؟!؟
شنبه 28 فروردینماه سال 1389 00:48
آیا تا بحال فکر کرده اید در سالی که بدنیا آمده اید چه اتفاقاتی رخ داده است و حضور باارزش شما با کدام رویداد همزمان بوده است؟ اگر دلتان میخواهد جواب سوالات فوق را بدانید، به این نشانی سر بزنید! حتما خوشتان خواهد آمد! شاد باشید! ! ! http://whathappenedinmybirthyear.com/