از این همه راه ، از فاصله ی این همه فرسنگی که میان ِ من و تو است ،
در این ساعاتی که می دانم خوابی ،
و من برای گفتن از این پریشانی ِ جنون آمیزی که یافته ام جز کاغذ و خودکار راهی و چاره ای ندارم ،
چگونه می توانم از تبی که اندامم را به آتش کشیده است سخن بگویم ؟؟؟
اگر می بودی ،
چشم هایم ،
نگاه هایم ،
چهره ام ،
دست ها و انگشت های مرتعشم ،
طنین ِ صدایم ،
فریاد ِ کوبه های دیوانه ی قلبم ،
نشستنم ،
ایستادنم ،
راه رفتنم ،
بی قراری هایم ،
همه ، همه می توانست زبانم را در حرف زدن ِ با تو کمک کنند .
اما حالا !!!
از این همه جز شکل ِ کلمات و حروف ِ الفبا را که همیشه و برای هر کسی و در هر حالی و در گفتن از هر دردی ،
رنجی ، آتشی ، پریشانی یی ،
یکسان و یک شکل اند ........
چه قاصدی دارم ؟؟؟
دکتر شریعتی
درود بر شما ، خدا رحمت کند دکتر علی شریعتی را ، دکتر علی شریعتی مردی برای تمام فصول ............. آذرکده
تپش های عاشقانه قلب همه عاشقای دنیا همینجوریه ! قشنگ توصیف کردی دکتر جان !