"شکست" وجود ندارد جک از یک مزرعهدار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار. قرار شد که مزرعهدار الاغ را روز بعد تحویل بدهد. اما روز بعد مزرعهدار سراغ جک آمد و گفت: «متأسفم جوون. خبر بدی برات دارم. الاغه مرد.» جک جواب داد: «ایرادی نداره. همون پولم رو پس بده.» مزرعهدار گفت: «نمیشه. آخه همه پول رو خرج کردم..» جک گفت: «باشه. پس همون الاغ مرده رو بهم بده.» مزرعهدار گفت: «میخوای باهاش چی کار کنی؟» جک گفت: «میخوام باهاش قرعهکشی برگزار کنم.» مزرعهدار گفت: «نمیشه که یه الاغ مرده رو به قرعهکشی گذاشت!» جک گفت: «معلومه که میتونم. حالا ببین. فقط به کسی نمیگم که الاغ مرده است.» یک ماه بعد مزرعهدار جک رو دید و پرسید: «از اون الاغ مرده چه خبر؟» جک گفت: «به قرعهکشی گذاشتمش. ۵۰۰ تا بلیت ۲ دلاری فروختم و 998 دلار سود کردم.» مزرعهدار پرسید: «هیچ کس هم شکایتی نکرد؟» جک گفت: «فقط همونی که الاغ رو برده بود. من هم ۲ دلارش رو پس دادم.» همیشه در هر شکستی یک فرصت جهت بهرهبرداری هست
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه هسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه. . .
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالها هست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
میدهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما
سیب نداشت. . . .
جاودانه ای از "حمید مصدق"
من
به بینهایت می اندیشم
آنجا که خطوط موازی
یکدیگر را قطع میکنند
آیا میتوان صلیبی ساخت از این خطوط
و مصلوب کرد
خیانت و دروغ را! ! !
نمیدونم چرا امشب به ناگهان یاد دوران دبیرستان ودانشگاه افتادم،یاد ساعات پس از نیمه شب،زمانی که یکی از بهترین سرگرمی های ما گوش دادن به برنامه "راه شب" بود.
دکلمه اولش یادتون هست؟
"شب و سکوت و صدای دل انگیز ناله ها . . ."
خدایا آیا میشه شب تار این آزمون پر فراز و نشیب به فجر صادق ختم بشه؟ ؟ ؟ ؟