«نقطه رنگ پریده آبی» Pale Blue Dot ، نام و لقب عکس مشهوری است که به وسیله کاوشگر فضایی ویجر ۱ از زمین گرفته شده است. این عکس ، نمایی از زمین در برابر گستره عظیم فضا به دست میدهد.
در عین حال «نقطه رنگپریده آبی» ، نام کتابی است که به وسیله دانشمند مشهور آمریکایی -کارل ساگان- با الهام از همین عکس ، نوشته شده است.
در سال ۲۰۰۱ سایت space.com ، این عکس را به عنوان یکی از ۱۰ عکس برتر علمی گرفته شده از فضا ، انتخاب کرد. این عکس از فاصله ۶/۴ میلیارد کیلومتری از زمین گرفته شده است. در این عکس زمین تنها ۰/۱۲ پیکسل ، اندازه داشت. این عکس به وسیله یک دوربین با زاویه باریک ۳۲ درجه و با استفاده از فیلترهای آبی ، سبز و بنفش گرفته شد. کارل ساگان در کتاب «نقطه رنگپریده آبی» درباره این عکس مینویسد:
«ما موفق شدیم که این عکس را از عمق فضا بگیریم و اگر شما به آن نگاه کنید ، یک نقطه میبینید. به آن نقطه بار دیگر نگاه کنید. آنجاست. آنجا خانه است. ما آنجاییم. هر کسی که دوست داریم ، هر کسی را که میشناسیم ، هر کسی که از او تا به حال شنیدهایم ، هر انسانی که تا به حال زیسته است ، روی همین نقطه به سر برده است. مجموع همه خوشیها و رنجهای ما ، هزاران آموزه اقتصادی ، ایدئولوژی و مذاهب دلگرمکننده ، هر شکارچی و کاوشگری ، هر قهرمان و ترسویی ، هر آفریننده و نابودکننده تمدنی ، هر شاه و رعیتی ، هر زوج جوان عاشقی ، هر کودک امیدواری ، هر مادر و پدری ، هر مخترع و مکتشفی ، هر معلم اخلاقی ، هر سیاستمدار فاسدی ، هر ابرستارهای ، هر رهبر عالیرتبهای و هر معصوم و گناهکاری در تاریخ نوع بشر روی همین نقطه غبارگونه معلق در پرتو آفتاب ، تجلی یافته و زیسته است. زمین جایگاه کوچکی در گستره بیکران گیتی است. به رودهای خونی فکر کنید که به وسیله ژنرالها و امپراتورها جاری شدند تا آنها بتوانند برای زمانی کوتاه ، آقای قسمتی از این نقطه شوند. به اعمال وحشیانهای فکر کنید که به وسیله ساکنان یک گوشه از این نقطه بر سر ساکنان یک گوشه دیگر به سختی قابل تشخیص آمد. چقدر کجفهمیهای آنها زیاد بود ، چقدر برای کشتن یگدیگر حریص بودند ، چقدر نفرتشان عمیق بود. وضعیتمان ، تصور مهم بودنمان ، تصور اینکه حق ویژهای در عرصه گیتی داریم ، این نقطه رنگپریده را به چالش کشیده است. سیاره ما ، نقطه کوچکی در سیاهی عظیم احاطهکنندهاش است. در همه این بیکرانگی ، چیزی نیست که بتواند از جایی برای کمک از شر خودمان به یاریمان بیاید. این مهم بر عهده خود ماست. گفته میشود که ستارهشناسی باعث فروتنی میشود و من میخواهم اضافه کنم که ستارهشناسی باعث خودسازی میشود. به باور من شاید هیچ برهانی درباره نابخردی غرور نوع بشر ، بهتر از این تصویر دور از دنیای کوچکمان نباشد. از نظر من ، این تصویر ، بر مسئولیت ما برای برخورد مهربانه و مشفقانه با یکدیگر تأکید میکند و همچنین بر گرامی داشتن و محافظت از این نقطه آبی رنگ پریده ، تنها خانهای که تا به حال شناختهایم.»
Bill Gates organized an enormous session to recruit a new Chairman for Microsoft Europe. 5000 candidates assembled in a large room. One candidate is Amir an Iranian guy.
Bill Gates thanked all the candidates for coming and asking those who do not know JAVA program to leave. 2000 people leave the room. Amir says to himself, 'I do not know JAVA but I have nothing to lose if I stay. I'll give it a try'
Bill Gates asked the candidates who never had experience of managing more than 100 people to leave.
2000 people leave the room. Amir says to himself ' I never managed anybody by myself but I have nothing to lose if I stay. What can happen to me?' So he stays.
Then Bill Gates asked candidates who do not have management diplomas to leave. 500 people leave the room. Amir says to himself, 'I left school at 15 but what have I got to lose?' So he stays in the room.
Lastly, Bill Gates asked the candidates who do not speak Serbo - Croat to leave. 498 people leave the room. Amir says to himself, 'I do not speak one word of Serbo - Croat but what do I have to lose?' So he stays and finds himself with one other candidate.
Everyone else has gone.
Bill Gates joined them and said 'Apparently you are the only two candidates who speak Serbo - Croat, so I'd now like to hear you have a conversation together in that language.'
Calmly, Amir turns to the other candidate and says "in folanfolan shode chi az joune ma mikhad?"
آموخته ام که :
آموخته ام که با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه.
آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم
آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است
آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند
آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم
آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد
آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد
آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم
آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد چارلی چاپلین