در دست گلی دارم ! ! !
در دست گلی دارم ، اینبار که می آیم


کانرا به تو بسپارم ، اینبار که می آیم


در بسته نخواهد ماند ، بگذار کلیدش را


در دست تو بسپارم ، اینبار که می آیم 


هم هر کس و هر چیز ، جز عشق تو پالوده است


از صفحه پندارم ، اینبار که می آیم


خواهی اگرم سنجی ، می سنج که جز مهرت


از هر چه سبکبارم ، اینبار که می آیم


سقفم ندهی باری ، جایی بسپار، آری


در سایه دیوارم ، اینبار که می آیم


باور کن از آن تصویر آن خستگی ، آن تخدیر


بیزارم و بیزارم ، اینبار که می آیم


دیروز بهل جانا! با تو همه از فردا


یک سینه سخن دارم ، اینبار که می آیم