در دست گلی دارم ، اینبار که می آیم
کانرا به تو بسپارم ، اینبار که می آیم
در بسته نخواهد ماند ، بگذار کلیدش را
در دست تو بسپارم ، اینبار که می آیم
هم هر کس و هر چیز ، جز عشق تو پالوده است
از صفحه پندارم ، اینبار که می آیم
خواهی اگرم سنجی ، می سنج که جز مهرت
از هر چه سبکبارم ، اینبار که می آیم
سقفم ندهی باری ، جایی بسپار، آری
در سایه دیوارم ، اینبار که می آیم
باور کن از آن تصویر آن خستگی ، آن تخدیر
بیزارم و بیزارم ، اینبار که می آیم
دیروز بهل جانا! با تو همه از فردا
یک سینه سخن دارم ، اینبار که می آیم |